با خانواده برای مراسم چهلم، به ارامستان می‌رفتیم. باید! سرِساعت آن جا بودیم ترانه غمگینی در ماشین در حال پخش بود. از این ترانه، همه دلمان را غم گرفته بود آخر برای مراسم سوگواری‌ می‌رفتیم نه برای جشن و عروسی، وارد آرامستان شدیم‌ مهدی گفت: یک تاج گل بگیریم؟ من گفتم: هرچه خودت صلاح می دانی، از ماشین پیاده شد. ماشین محمد هم ایستاد و باهم برای خریدن گل وارد گلفروشی شدند. یک گل بزرگ انتخاب کرده بودند ازشیشه ماشین، نگاهی به بیرون انداختم، محمد! میان گلها پیدا نبود فقط تاج گل پیدا بود‌که راه می رفت. با خودم فکر کردم کاشکی! اقا محسن زنده بود این تاج گل را به دستش می‌دادیم چقدر خوشحال می‌شد. به فکر فرو رفتم، بغض راه گلویم را گرفته بود گفتم: چرا آدم ها آن موقع که زیبایی گل را درک می کنند و بوی گل به مشامشان می‌رسد. برایشان گل نمی بریم.  دلم می خواهد وقتی که؛  زیبایی و بوی گل را خودم درک می‌کنم برایم گل بیارند. که با دست خودم گل را بگیرم و آن را بو‌کنم و با زبان خودم تشکر کنم . طاهره ترسلی

با خانواده برای مراسم چهلم، به ارامستان می‌رفتیم.

باید! سرِساعت آن جا بودیم ترانه غمگینی در ماشین در حال پخش بود. از این ترانه،
همه دلمان را غم گرفته بود آخر برای مراسم سوگواری‌ می‌رفتیم نه برای جشن و عروسی،

وارد آرامستان شدیم‌ مهدی گفت:
یک تاج گل بگیریم؟
من گفتم: هرچه خودت صلاح می دانی،
از ماشین پیاده شد.
ماشین محمد هم ایستاد و باهم برای خریدن گل وارد گلفروشی شدند.
یک گل بزرگ انتخاب کرده بودند ازشیشه ماشین، نگاهی به بیرون انداختم، محمد! میان گلها پیدا نبود فقط تاج گل پیدا بود‌که راه می رفت.

با خودم فکر کردم کاشکی!
اقا محسن زنده بود این تاج گل را به دستش می‌دادیم چقدر خوشحال می‌شد.
به فکر فرو رفتم، بغض راه گلویم را گرفته بود گفتم:
چرا آدم ها آن موقع که زیبایی گل را درک می کنند و بوی گل به مشامشان می‌رسد.
برایشان گل نمی بریم. 
دلم می خواهد وقتی که؛  زیبایی و بوی گل را خودم درک می‌کنم برایم گل بیارند.
که با دست خودم گل را بگیرم و آن را بو‌کنم و با زبان خودم تشکر کنم .
طاهره ترسلی
#یادداشت_شبانه

به اشتراک بگذارید
جدیدترین مطالب من:

عضویت در خبرنامه

بخش‌های سایت من: