ادبیات شاید نتواند جلوی جنگ و خونریزی را بگیرد ؛
شاید نتواند از مرگ یک کودک جلـوگـیری کند ؛
ولی میتواند کاری کندکه دنیا به آن فکر کند !
#ژان_پل_سارتر
داشتم به این سخن سارتر فکرمیکردم با خودم گفتم:
ادبیات یک قرص ارامبخش است که ادم ها را ارام میکند من هر وقت دلم میگیردبه سراغ مثنوی معنوی جناب مولانا میروم و یکی ازحکایت های ان را میخوانم وقدری به حکایت و درسی که به من میدهد فکرمیکنم.
حکایتِ “خر برفت” بسیار حکایتِ خواندنی و به خاطرسپردنی است.
از قصه های مثنوی، داستان مردمسافری است؛ که درکاروانسرایی مهمان شد. الاغش رابه طویله دار سپردو خودوارد مهمانسراشد.
گروهی اوباش که پاتوق شان آن کاروانسرا بود. تصمیم گرفتند شام ان شب شان را به خرج مهمانغریبِ صرف کنند.
بنابراین، نقشه کشیدند.
که الاغش را بدزدند و بفروشند.با پولش ابگوشت مفتی بخورند.
می خواندند و می رقصیدند با شعری ترجیع بند؛
“خربرفت و خربرفت و خر برفت”
دقایقیکه گذشت همه ی مهمان های کاروان سرا، شروع به کف زدن و خواندن کردند.
صاحب خر هم شروع کرد به کف زدن و خواندن،
یکی از اوباش به طویله رفت و به طویله دارگفت:
که یکی از مسافران تصمیم به فروش خرش کرده است و مرا مامورکرده است که خرش را برایش بفروشم .
طویله دار امد و دید که صاحب خردر حال دست زدن و رقصیدن است ومی خواند”خر برفت و خر برفت و خر برفت”
گفتهی مرد را قبول کرد و الاغ را به او سپرد.
ان شب اوباش ابگوشت لذیذی را به خرج مردساده لوح،
خوردند که نمی دانست برای چی می خواندو می رقصد.
روز بعد مهمان غریب بی نوا دانست که درجشن دشمنان خودو برای خر خودش، خوانده و رقصیده است. و در این تقلید، مالش که همان خرش بودرا، ازدست داده است.
داستان های مثنوی پرازپند و اندرزهای زندگی است.
دوستان! به هوش باشیم که در این دنیایی که، مثل مار هفت خط و هفت رنگ ، می باشد گول نخوریم
من هر وقت، سر موضوعی دو دل هستم برای گرفتن فال به سراغ حافظ می روم.
حافظ شیرازی ، با زبان شعر به من می فهماند که کدام راه را انتخاب کنم.
بوستان و گلستان سعدی که عشق است.
در ادبیات ایران، سعدی را شاعر سهل ممتنع می نامند نوشته های سعدی به نظر ساده میاید وقتی که شروع به خواندن میکنم ان وقت سختی ان مشخص می شود هر کسی نمیتواند مانند سعدی بنویسد.
وقتی که ما، وارد به گلستان سعدی می شویم عطر گلستان، هوش و توان از ما میگیرد. و ما را می برد برای خواندن حکایت های شیرین گلستان ،
از شاهنامه برایتان بنویسم شاهنامه ، شناسنامهی ملی همه ی ما ایرانیان است.
باید که در نگهداری ان بکوشیم.
فردوسی ! برای نوشتن شاهنامه ، به گردن همه ی ما ایرانیان حق بزرگی دارد.
به امید روزی که درک بهتری از شاهنامه داشته باشیم.
فقط در شب یلدا در سفره ی بعضی از ما ایرانیان شاهنامه خود نمایی میکند
ولی درروز های دیگر سال خبری از شاهنامه نیست.
شاهنامه ای که فردوسی سی سال از عمر خودش را برای او فدا کرده است
بسی رنج بردم درین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
یک پروفسورفرانسوی، در جشن باز نشستگی اش دردانشگاه سوربن فرانسه چنین گفته است
من عمرم را وقف ادبیات فارسی ایرانی کردم برای اینکه به شما و اساتید و روشنفکران جهان توضیح دهم که این ادبیات عجیب چیست ؟
چارهای ندارم جز اینکه به مقایسه بپردازم و بگویم که، ادبیات فارسی بر چهار ستون اصلی استواراست.
فردوسی، سعدی ،حافظ و مولانا .
فردوسی همسنگو همتای هومر یونانی است و برتر از او .
سعدی ، اناتول فرانس فیلسوف را به یادما می اورد و داناتراز او .
حافظ با گوتهی المانی قابل قیاس است که او خود را ، شاگردحافظ و زنده به نسیمی که از جهان او به مشامش رسیده می شمارد .
اما مولانا، در جهان هیچ چهرهای رانیافتم که بتوانم مولانارا به او تشبیه کنم.
اویگانه است و یگانه باقی خواهد ماند،
او فقط شاعر نیست ، بلکه بیشتر جامعه شناس است.
و روانشناسی کامل، که ذات بشر و خداوند را دقیق می شناسد ،
قدر او را بدانیدو به وسیله ی او خود و خدا را بشناسید که از خودشناسی!
به خدا شناسی می رسیم.
من اگر تا پایان عمرم حرفی نزنم همین شعر برای همیشه کافی است.
باران که شدی مپرس این خانه کیست
سقف حرم و مسجدو میخانه یکیست
باران که شدی پیاله ها رآ نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست
باران ! تو که از پیش خدا می ایی
توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست؟
بر درگه او چونکه بیفتد به خاک
شیرو و شترو پلنگ و پروانه یکیست
با سوره ی دل اگر خدا را خواندی
حمد و فلق و نعره ی مستانه یکیست
از قدرت حق ، هر چه گرفتند به کار
درخلقت حق، رستمو موریانه یکیست
گر درک کنی، خودت خدا را بینی
درکش نکنی ، کعبه و بتخانه یکیست
به امید روزی که، زبان و ادبیات فارسی تمام جهان را فرابگیرد.
#نوشتههایمن
طاهره ترسلی
#یادداشت_روزانه
آخرین نظرات: