“دوست و همراه من در غم و شادی زندگیم”
دوستی دارم که هیچ وقت، فراموشش نمیکنم. در تمام لحظات زندگی با من بوده و خواهد بود.
در جشن ها و جشنوارهها ! در کارگاه هایی که آنلاین کلاس داشتم این دوست راز دار من هم است.
رمز کارت بانگی و رمز ورد به کانال تلگرام و اینستاگرام و سایت من را،
میداند.
از دستش خیلی عصبانی هستم چون تمام وقت من را گرفته است.
به او گفتم:
_دیگه نمیخواهم ببینمت،
به او خیلی برخورد،
او هم خودش را از چشم من پنهانکرد!
به ساعتم نگاه کردم میخواهم به مهمانی بروم .
باید اسنپ بگیرم .
هر چه دنبال این دوست عزیزم گشتم پیداش نکردم اخه مجبور شدم به پاش افتادم به او التماسکردم .
از صبح، تا حالا من شروع کردم به التماس کردن ازدوستم،
تو را خدا !
بیا دیگه قول می دهم از دستت عصبانی نشوم.
یکدفعه موبایلم زنگخورد مادرم بود. گفت :
امروز دیر به مهمانی نرسی.
از مادرم خدا حافظی کردم وسریع اسنپ گرفتم.
در بین راه مو بایلم را به قلبم چسبانده بودم و به او گفتم:
تو عشق من هستی، مگر من میتوانم حتی لحظه ای از تو دور باشم.
طاهره ترسلی
#یادداشت_روزانه
#نوشتههایمن
آخرین نظرات: