نوشتههای من
اینجا! ارامستان است. هر طرف که نگاه میکنی صدای جیغ و شیون م گوشهی دیگر را نگاه کردم صدای مادری میامد که می گفت: یعنی
(فلسفهی بیرون راندن ادم و حوا از بهشت) صدای خندهی حوا، دربهشت میپیچید. ادم خیلی خوشحال بود که دلِحوا را شادکرده بود. ادم نمی دانست که،
“دوست و همراه من در غم و شادی زندگیم” دوستی دارم که هیچ وقت، فراموشش نمیکنم در تمام لحظات زندگی با من بوده و خواهد
” دیشب خواب دانشگاه کلاس عربی را دیدم” امروز از خواب که بیدار شدم. به خواب دیشب فکر می کردم چقدر برایم جالب بود. یکی